زنانی برای زنده ماندن هنر ملی عشایری
به گزارش وبلاگ پردیس وب، جنوب غرب ایران جایی درست بین مرز استان خوزستان و استان چهارمحال وبختیاری شهرستان دز پارت واقع شده است. شهری که پیش تر به نام دهدز معروف بوده و هنوز هم مردم آن دیار به همین نام می نامندش. دزپارت، از شهرهای کوچک استان خوزستان به شمار می آید که آب و هوایی کوهستانی دارد.
روزنامه وبلاگ پردیس وب ؛ گروه خانواده-مژگان مهرابی: وقتی صحبت از زنان پیروز و کارآفرین می گردد، در فکر خیلی از ما بانویی متصور می گردد که با زحمت زیاد یک کارگاه فراوریی راه اندازی نموده و کسب وکاری راه انداخته تا در کنار عایدیزایی برای خود، دیگران هم پولی به دست بیاورند. اغلب فکر می کنیم اینجور زنان فقط در شهر زندگی می نمایند و شاید در مخیله مان نگنجد در روستاهای دورافتاده ایران هم چنین کارآفرین هایی پیدا می گردد. یک زن زن عشایر کنج خانه کوچکش یک کارگاه قالی بافی، رندبافی و دیگر صنایع دستی بختیاری راه اندازی نموده است. برای گل زری زراعتی کسب عایدی یک هدف است اما اولویت او نیست. این بانو همه توان خود را به کار گرفته تا آموخته های خود را به نسل جوان یاد دهد و نگذارد هنر خاص مردم عشایر بختیاری به بوته فراموشی سپرده گردد. این بانوی کارآفرین در مسیری که انتخاب نموده با مسائل زیادی دست و پنجه نرم می نماید و از کم توجهی مسئولان فرهنگی به بانوان هنرمند عشایر گله مند است. با زری گلی و همسرش عزیزگلی حیدری گفت وگو نموده ایم.
جنوب غرب ایران جایی درست بین مرز استان خوزستان و استان چهارمحال وبختیاری شهرستان دز پارت قرار گرفته است. شهری که پیش تر به نام دهدز معروف بوده و هنوز هم مردم آن دیار به همین نام می نامندش. دزپارت، از شهرهای کوچک استان خوزستان به شمار می آید که آب و هوایی کوهستانی دارد. از بین روستای های بزرگ و کوچک آن، روستای سادات حسینی در نزدیکی دریاچه کارون 3قرار گرفته است. جایی که در آن گل زری و همسرش عزیزگلی زندگی می نمایند. برای رفتن به روستای سادات حسینی باید مسیر پرپیچ و خمی را طی کرد. سیدعلی حسینی دهیار روستا راه بلد ماست و هدایت مان می نماید. می گوید: روستا حدود 9هزار نفر جمعیت دارد. هزار خانواری می شوند. اینجا بخش تازه کارون است. فاصله اش با شهر ایذه 75کیلومتر است. تا یکی دو سال پیش مردم برای رفتن روستا باید سوار لنج می شدند. پلی که الان وجود دارد تازه ساخته شده است. بعد از ایجاد پل بود که روستا را گازکشی کردند.
کارگاه کارآفرینی زری گلی
روستای سادات حسینی طبیعت زیبایی دارد. گویی خدا قطعه ای از بهشت را روی زمین قرار داده است. دشتی سرسبز با رودخانه ای که از میانش می گذرد. اینجا می تواند مکان مناسبی برای توریستی باشد. اما افسوس که اغلب خبر نداریم در ایران چنین جایی هم وجود دارد. بعد از کلی پیاده روی از کوچه پس کوچه های خاکی، خانه گل زری زراعتی از دور پیدا می گردد. خانه ای با نمای سنگی- خشتی. با صدای دهیار روستا، گل زری در آستانه در ظاهر می گردد. به لهجه بختیاری صحبت می نماید. با اینکه ما را نمی شناسد اما آداب مهمان نوازی را به برترین نحو انجام می دهد. داخل می شویم. خانه گل زری، حیاط بزرگی ندارد. گوشه آن درخت تاکی به داربست لم داده و خوشه های انگورش از بالا آویزان شده اند. زیر سایه درخت تاک، زیراندازی پهن شده برای بانوانی که همراه با گل زری نخ می ریسند. 6نفری می شوند. تقریبا هم سن و سال خود گل زری به نظر می رسند. گل زری شادمان از اینکه کسی برای شنیدن درددل بانوان روستا آمده، سر حرف را باز می نماید: مردم این روستا از راه کشاورزی و دامداری امرار معاش می نمایند. خیلی از ما مالک زمین نیستیم. مردان مان باید روی زمین دیگران کار نمایند. درست مثل خود من. عزیزگلی برای دیگران کارگری می نماید. عایدی زیادی نداریم. برای همین بساط قالی بافی راه انداختم تا هم خودم پولی داشته باشم هم نانی به سفره دیگران بیاید.
هیچ یاریی به ما نمی گردد
دهیار روستا به یاری گل زری می آید تا ناگفته های او را برای ما بازگو کند. حسینی از امکانات روستا می گوید: این روستا امکاناتی ندارد. زنان نمی توانند به راحتی به شهر رفت وآمد نمایند. خیلی شان احتیاج دارند کسب عایدیی داشته باشند. اما نه کارگاهی در اینجا وجود دارد و نه تسهیلاتی. همین خانم گل زری با یکی دیگر از خانم ها در ماه یک قالی می بافند. ساعت ها پای دار قالی می نشینند. از جسم خود مایه می گذارند. اما ماحصلش چه می گردد؟ دلال از راه می رسد و با کمترین قیمت قالی یا دیگر محصولات آنها را می خرد. زری گلی گفته های او را تأیید می نماید. دلخور است. از کم توجهی مسئولان گله دارد و بعد از هر چند جمله ای که صحبت می نماید، می گوید: دولت هیچ یاریی به ما نمی نماید. حق هم دارد ناراحت باشد. او از چیدن پشم تا شستن و ریسندگی را خودش انجام می دهد. حتی کار رنگرزی نخ هم با خود اوست. در این کار عزیزگلی یاریش می نماید. این بانوی بختیاری ادامه می دهد: بعد از این همه کوشش دست آخر ماهی 4- 3میلیون دستمان را می گیرد. کم است اما خب بالاخره می توان به زخم زندگی زد.
بی توجهی به هنر زنان عشایر
اما آنچه بیشتر از همه این بانوی کارآفرین را آزار می دهد، بی توجهی به هنر زنان عشایر است. سرمایه ای که اگر جدی گرفته نگردد در آینده ای نه چندان دور برای همواره از بین خواهد رفت. گل زری از مسئولان فرهنگی و به قول خودش دولت انتظار دارد به زنان عشایر و روستایی امکانات داده گردد تا بتوانند در زمینه فراوری صنایع دستی فعالیت نمایند. او می گوید: من زوفا و رندی بافی را از مادربزرگم یاد گرفتم. به جز من تعداد کمی در روستا این هنر را بلدند. اغلبشان سالمندند. دختران جوان ما چیزی از این هنر نمی دانند اما دوست دارند یاد بگیرند. خیلی دلم می خواهد به زنان و دختران جوان صنایع دستی یاد بدهم اما مکانی برای این کار ندارم. خانه ام کوچک است و نمی گردد در آن کارگاهی دایر کرد. گل زری برای گرفتن کارگاه به جاهای مختلفی مراجعه نموده است اما در ازای خواسته اش فقط به او گفته اند: به شما وام می دهیم. اما مبلغ وام آنقدر ناچیز است که نمی توان حتی وسیله خرید چه برسد به راه اندازی کارگاه.
بافت فرش بدون نقشه
دهیار روستا به داخل یکی از اتاق ها دعوتمان می نماید. فرشی زیبا، با زمینه ای به رنگ انار، نقش و نگارش با فرش های دیگر فرق می نماید. تاروپود آن براساس نقشه ای بافته شده که از فکر گل زری تراوش نموده است. حسینی می گوید: خانم زراعتی عادت ندارد از روی نقشه فرش یا قالی ببافد. نقش هایی که درنظر می گیرد براساس طبیعت زاگرس است. گل و بوته و حیوانات بومی و... این یک خلاقیت است که در کمتر کسی می توان پیدا کرد. کار گل زری تحسین برانگیز است و همین شادمانش می نماید. با شوق تعریف می نماید: رنگ هایی که استفاده می کنم طبیعی است. ماندگاری اش زیاد است. از پوست گردو و انار تا روناس؛ همه را خودم درست می کنم. البته عزیزگلی تا قبل از ورشکستی اش نخ رنگ می کرد. دیگ های رنگرزی را در حیاط می گذاشت. از روستاهای دور و نزدیک برای رنگ نخ به اینجا می آمدند. اما از وقتی که زنان فرش نبافتند او هم ورشکست شد و دیگ ها را جمع کرد. چندین بار از گل زری دعوت شده تا محصولات خود را در نمایشگاه هایی که در شیراز، تهران، اراک و اصفهان برگزار شده به نمایش بگذارد. نکته جالب اینکه اغلب تماشاگرها از هنر دست او لذت برده و سلیقه اش را تحسین نموده اند. اما گل زری دلخور است و می گوید: اینکه مسئولان از صنایع دستی تعریف و تمجید نمایند کافی نیست و باید زمینه توسعه آن را فراهم نمایند. هیچ نهادی به زنان عشایر یاری نمی نماید.
دولت اداره امور را از ما گرفته است
بعد از صحبت با گل زری زراعتی به سراغ محمدصالح شیخ علیپور رئیس میراث فرهنگی دزپارت رفته و آنچه از زنان عشایر روستای سادات حسینی شنیده بودیم را برای او بازگو کردیم. شیخ علیپور خود از نادیده گرفتن هنر زنان عشایر دل خوشی ندارد و می گوید: هر کدام از بانوان که به ما مراجعه کردند را در لیست هنرمندان ثبت نموده ام. تنها قدمی که می توانم برای آنها بردارم پیگیری وام برای آنهاست. تا به امروز 35نفر را به اداره کار معرفی نموده ام اما فقط با اعطای وام 6نفر از آنها موافقت شده است. وام 4درصدی. رئیس سازمان میراث فرهنگی دهدز ادامه می دهد: دولت اداره امور را از دست ما گرفته است. برای حمایت از هنرمندان باید به اداره کار مراجعه کنیم. آنجا هم همکاری لازم را انجام نمی دهند. متأسفانه آنطور که انتظار ماست سازمان میراث فرهنگی جدی گرفته نمی گردد.با برنامه ریزی خوب و سرمایه گذاری می توانیم در راستای زنده نگه داشتن فرهنگ ملی مان اقدام کرد. صنایع دستی ایرانی در کمتر کشوری دیده می گردد. خود این وسایل اگر درست و در مکان های مناسب عرضه گردد عامل خوبی برای جذب توریست به محدوده دزپارت است. منطقه ای زیبا که شاید کمتر کسی با نام آن آشنا باشد.
منبع: همشهری آنلاین